مدح و مرثیۀ حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
گفتند که در جاه و جلالت جبروت است دیدیم که در مـاهِ جـمـالت ملکـوت است سوگـند که در بـاغِ بهـشـتی که نـبـاشی آدم هـمـۀ عـمـر به دنـبـال هـبـوط است تـو جــامـع ابــعــاد کـمــالات خــدایــی یک دست به شمشیری و یک دست قنوت است آن خانه که قرآن نشنیده است خراب است آن دل که نخوانده است صحیفه برهوت است آشـفــتــگـیِ روحِ مــرا بـُرد نــسـیـمـت صد شُکر که روی سرما سایۀ توت است دیــدیـم در آئـیـنــۀ تـو جــانِ عــلــی را در طاق دو اَبـروی تو ایـوانِ عـلـی را میخواست خدا ما همه از ایلِ تو باشیم یعنی که نـوشـتـند که فـامـیل تو بـاشـیم یک بار نگاه از تو و یک بال هم از ما تا فطرسِ تو، حضرت جبریل تو باشیم بگـذار که ما عین دعـاهـای تو گـردیدم بگـذار که در چـشـمۀ تـنـزیل تو باشـیم آیـات تو دلـبـازتر از هرچه زَبور است ای کاش که هـمـسُفـرۀ تـرتـیل تو باشیم تا نـوحتـر از صالح و موسی و مسیـحا یعـقوبتر از یوسف و حِزقیل تو باشیم اَبروی تو محراب و دو چشمت ثقلین است قربان لبت که شرفالشمس حسین است بـر بـاد مـده عـقـلِ مــرا خـانــهات آبـاد فـریاد از این جـلـوه و آن جـاذبـه فریاد گـفـتـیـم نـشـان از سـرِ راه تـو بـگـیـرد آنقـدر که جـبـریل پـریـد از نـفـس اُفتاد زهــرا گـرهاش را زده از اولِ خـلـقـت هر دل که گـره خورده به سجادۀ سجاد سـجـادۀ مـا را بـتـکـان تـا کـه بـریـزنـد ایـن خــیـلِ خــیـالـیِ خـدایـانِ پــریزاد سـجــادۀ مـا را بـتـکــان تـا بـتــکــانــی دلهـای غـم آلــودۀ آشـفـتـه بـه هـر بـاد بـگـذار که در سـایـۀ اوقـات تو بـاشـیـم ای کـاش سـرِ راه مـنـاجـات تو بـاشـیـم تـا صبـحِ سـرا پـردۀ اشــراق رسـیـدنـد آنان که سحر از میِ این چشمه چشیدند صد پـنـجـره وا شد به تـمـاشای خـدا تا از خـط ابـوحــمـزۀ تـو نــور دمـیــدنــد نـام تـو کـه بـردیـم هـمـان لـحـظـۀ اول بر این دل بـیـچـارۀ ما دسـت کـشـیـدنـد چشمان تو چون چشمِ ترِ زینب کبراست جز عـشق نگـفـتـند بجز عـشـق نـدیـدند گـفـتیم حـدیـثی و تو گـفتی که هلاکاند آنانکه نفـسهـای حـکـیـمـی نچـشـیـدنـد `همت طلب از باطن پیـرانِ سحـرخـیز زیرا که یکی را زِ دو عـالـم طلـبـیـدنـد بر دوشِ خَـمَت کـیـسۀ نـان است بمیرم سـهـم تو ولی زخـمِ زبـان است بـمـیرم |